دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
آتناآتنا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

فسقلی های من😍

سه ماهگي

سه ماهگيت مبارك باشه مامانم....... دينا جان تا اين لحظه3 ماه و 0 روز و 6 ساعت و 32 دقيقه و 0 ثانيه سن دارد شب سه ماهگيت برات خونه مامانجون جشن گرفتيم بابايي هم قبل از بريدن كيك خودشو ازكربلا بهمون رسوند تا جاش خالي نباشه ... .... .... . . . عكسها ادامه مطلب برعكس اونشب خيلي خيلي بداخلاق بودي نشد دوتا عكس درست حسابي بندازيم ... اون گوشه سمت چپ هم عكسيه كه فيلمبردار تولدت توي بيمارستان گرفته(فيلم لحظه تولدت رو هم ديديم عجب وحشتناكه تو مايه هاي فيلمهاي اره است!!) ...
28 دی 1390

اين روزها(ويرايش شده+عكس)

سلام عسيس مامان سلام شيجل مامان شلام اشنگه مامان                    قربونت برم كه روز به روز خوردني تر ميشي الهي من فداي خوشگليات بشم .... چندين و چند روزه كه ميخوام بيام برات بنويسم ولي واقعا واقعا وقت نميكنم آخه چند واحد از اين ليسانسه طلسم شده مونده و دارم پاسشون ميكنم سه شنبه 27 دي هم آخريش هست و ايشالله به اميد خدا ديگه تموم ميشه ميره پي كارش ! اين پست همينطور ثبت موقت مونده بود تا بلاخره امروز وقت كردم بيام كاملش كنم پس: اين روزها قشنگترين آهنگ زندگي توي خونمون پخش ميشه و اونم صداي دلنشين و نازكه توئه جيجيلي من همش داري ادا...
28 دی 1390

تاخيري!!!

عسيسكم خوشگلكم فدات بشم من الان عين يه فرشته ناز تو بغلم خوابيدي و گرماي تنت حسابي بهم آرامش ميده (دارم يه دستي ميتايپم ها؟ ) داشتم به عكسهاي قديميت نگاه ميكردم يه دفعه چشمم به عكسهاي سيسمونيت افتاد !!! شرمنده يادم رفته كه بذارمشون تو وبلاگت !! اما عيب نداره ماهي رو هروقت ازآب بگيري تازه است! البته الان اتاقت كلي عوض شده ها؟ اين عكسها رو وقتي گرفتم كه هنوز تو دل ماماني بودي كوچمولوئه من ! دستم خيلي لرزيده واسه همين عكسها كيفيتش خوب نيست ولي يادمه واسه همينم كلي زحمت كشيدمو خسته شدم!! حالا هروقت وقت كنم از تغييراتش عكس با كيفيت برات ميندازم (انگار مه اومده!!!!!)   .     ...
12 دی 1390

هلاكم كردي!!

سلام عزيزترينم قربون اون صورت گرد و كوچمولوت برم من الهي .....                          امروز هفتاد و دومين روزيه كه باهميم قربونت برم ديروز روز خوبي بود از صبح كه بيدار شدي بسيار بسيار سرحال تشريف داشتيد و همش ميخواستي كه باهات حرف بزنم و بازي كنم منم كه از خدا خواسته هيچ كاري نكردم جز بازي با جنابعالي. ....بعد از ظهر هم ميخواستم بخوابونمت بلكه يه كوچولو به كارام برسم كه شما نامردي نكردي و بازم نخوابيدي !!! شب كه بابايي اومد كلي باهات بازي كرد بلكه خسته بشي اما شما سرحالتر هم ميشدي خلاصه ساعت 12 با كلي سلام و...
8 دی 1390

مهموناي جديد

سلام عزيز من قربونت برم من................... ديشب فهميديم كه وبلاگت مهموناي جديد و عزيزي پيدا كرده اومديم از همينجا بهشون سلام بگيم پس: سلام عمو حسين زن عمو ناهيد عاطفه عطيه علي اصغر ... . خوش اومديد صفا آورديد اينم يه عكس از ديناي بسته بندي شده!!!تقديم به شما ...
3 دی 1390

واسكن!!

امروز واكسن دوماهگي ات رو زديم خانمي الهي بميرم برات خيلي غصه دار بودي تاشب.. همراه تو تمام اعضاي خانواده هم غصه دار بودن بذار قشنگ از اول برات تعريف كنم:   ديشب رفتيم پيش دكتر خودت قد و وزنت رو اندازه گرفت: قد57 سانت وزن5200 گرم و دور سرت رو هم اندازه گرفت كه من شماره اش رو نفهميدم !! اونجا هم تا تونستي گريه كردي آخه گرمت شده بود دلبندكم بعد هم از اونجا اومديم گفتيم بريم يه كم خريد برات بكنيم كه مغازه اي رو كه خيلي دوست دارم بسته بود و دست از پا درازتر مونده بوديم حيرون كه گفتيم ميريم يه سر خونه خاله فاطمه و مهردادش ميزنيم چون خيلي دلمون براشون تنگ شده بود. . ميدوني ناناز من قبلا منو خاله فاطمه حداقل هفته اي يه بار همديگه...
27 آذر 1390

چهل روزه گي

سلام ناناز من.......... امروز چهل و دومين روزي بود كه باهم بوديم خداروشكر ..... پريروز چهل روزت تموم شد البته اتفاق خاصي نيافتاد !!!!فقط از صبح كه بيدار شدي تا شب نخوابيدي !! ساعت هشت شب  با هزار سلام و صلوات خوابت كردم تا برم حمام يه هفته اي ميشد كه نرسيده بودم برم !! پنچ دقيقه نشده بود كه از بيرون صداي يه ماشين آژير كش اومد حالا هي دور ميزد و صداش تو كل خونه ميپيچيد پیش خودم گفتم حالا اینقدر میره و میاد تا بچه من بیدار بشه ! همینجور بیخبر از همه جا داشتم دوش میگرفتم همینکه شیر آب رو بستم یه دفعه یه صدای نازک و کوتاه شنیدم با عجله و سر کفی دویدم بیرون و دیدم ای وای من اینقدر گریه کردی که دیگه نفست بالا نمیاد !!داشتم میمرد...
8 آذر 1390

آخرين هفته هشت ماهگي

سلام خوشگل طلاي مامان قربونت برم من شيطون بلاي من. . بعـــــــــــــــــــــــــــــــله بلاخره هفته 34 ام هم تموم شد واااااااااااااااااااااااااااااااااي صادقانه بگم باور نميكردم بتونيم اينهمه با همديگه دوام بياريم قربون تو دخملي كه مواظب دل ماماني هستي تا يه وقت نشكنه. امروز خيلي خوشحالم احساسم عاليه . ...هرچند ديشب از دست جنابعالي نتونستم بخوابم صبحم نشد بخوابم بيدار شدم شروع كردم به گريه كردن !!!!! آخه من خيلي خوابالو ام مامان اگه خوابم كم بشه قاط ميزنم !!! تا ميومدم بخوابم شروع ميكردي به لگد زدن آخه ماماني يه رحمي بكن من هرجور ميخوابم شما خوشت نمياد يا جات تنگ ميشه يا كلا حال نميكني بعد هم شروع ميكني به زدن ماماني !!!! ديروز ...
27 شهريور 1390

سلام عزیز مامان

سلام فسقلی من خوبی مامانی قربونت بشم من بلاخره بعد از هزار سال موفق شدم اراده کنم و برای شما بنویسم خوبی عزیزم قربون اون سلولهای کوچولوت برم من بذار از اول برات بنویسم فکر کنم شما روز ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ بوجود اومدی ........ روز ۵ اسفند مامانی بی بی چک گذاشت و یه خط خیلی خیلی کمرنگ دید البته برای دیدنش احتیاج به چشم دل داشت!!!  ولی بخاطر همون خط انقده ذوق کرد که داشت پس میافتاد  دلش میخواست همون روز بره آزمایش بده ولی ....اونروز ۵ شنبه بود و باید صبر میکردم تا شنبه خلاصه شنبه ۷ اسفند آزمایش دادیم با هزارتا خوشحالی ....ولی وقتی رفتیم جواب بگیریم دکتر آزمایشگاه بی عقل و نادان و..... به من گفت که بتات خیلی پایینه  دل مام...
22 اسفند 1389
1